لیمو ترش

ساخت وبلاگ

پس از آن دوره مبتدی، من موفق شدم تا ساعت 6 بعد از ظهر همه موارد را علامت بزنم. - فوق العاده بود! چیزی که به‌ویژه برایم خوشحال‌کننده بود این بود که همیشه این وظایف وجود داشته‌اند که نمی‌خواستم آن‌ها را به عهده بگیرم، که برای اجتناب از مواجه شدن با آن‌ها به روز بعد ادامه می‌دادم. حالا، ناگهان، من آنها را انجام دادم، و احساس خیلی خوبی داشتم. احساس آرامش بسیار رهایی بخش وجود داشت، زیرا به این معنی بود که روز بعد وقتی از خواب بیدار شدم چیزی برای عرق کردن نداشتم. می‌توانستم هر روز صبح از نو شروع کنم، و همچنین احساس تازگی می‌کردم. من هم متوجه شدم که دارم آدم خوبی می شوم. خیلی قشنگتره هر زمان که به مغازه‌دار محلی‌ام مراجعه می‌کردم شروع به گپ زدن با مغازه‌دار محلی‌ام کردم و واقعاً از تعامل با او در سطح انسانی لذت می‌بردم. قبل از مدیتیشن، هرگز با او صحبت نکرده بودم. در دنیای کوچک خودم از درام ها و لیست کارهایی که باید انجام داد گم شدم. حالا احساس می‌کردم با خودم، با دیگران، حتی غریبه‌های تصادفی مرتبط هستم. این احساس انسانی بود و من آن را دوست داشتم. در آن زمان، من کسب‌وکاری را اداره می‌کردم که بسیار موفق بود، اما روح را ویران می‌کرد. من به این فکر می‌کردم که معلم ریاضی یا فیزیک شوم، اما به دلیل بوروکراسی و نداشتن آزادی برای تدریس هر طور که می‌خواهید، مرا آزار می‌داد. من همیشه می‌خواستم کارها را به گونه‌ای انجام دهم که برایم منطقی باشد، برخلاف تلاش برای قرار گرفتن در یک سیستم سفت و سخت ساخته دیگران. شاید ایده آموزش مدیتیشن از قبل در ذهن من بود، اما می دانستم که تازه در ابتدای این سفر هستم. می‌خواستم ببینم اول چطور پیش می‌رود، و با گذشت زمان چه چیزی برای من آشکار می‌شود. من آن سال اول مدیتیشن را برای مهمانی کردن بسیار سخت گذراندم، به این دلیل ساده که می توانستم. این ابزار شگفت انگیز جدید من انرژی بسیار بیشتری به من داد. من می توانستم به راحتی بخوابم، و همچنین معلوم شد که این بهترین درمان خماری است (در ادامه در مورد آن بیشتر توضیح خواهیم داد)! در محل کار هم مثل قبل داشتم لگد می زدم. احساس می‌کردم که دارم رویا را زندگی می‌کنم - بهترین‌های هر دو دنیا را به دست می‌آورم. اما چیزی در من تغییر می کرد. در حال حاضر من با کیتی در برایتون زندگی می کردم و او نیز متوجه تغییرات شد. تصمیم گرفتم که به جای استفاده از مدیتیشن برای سخت‌تر کار کردن و مهمانی‌های سخت‌تر، شاید بتوانم با این مهارت زندگی جدیدی که به طور تصادفی با آن آشنا شده بودم، کاری سازنده‌تر انجام دهم و این به من انگیزه بسیار بیشتری می‌داد. تصمیم گرفتم به یک استراحت آخر هفته در نورفولک بروم. سوار قطار شدم، در حالی که بیش از کمی نگران افرادی بودم که ممکن است ملاقات کنم، کوله پشتی ام پر از تنقلات در صورتی که قصد داشتند به من غذا بدهند. بیشتر عمرم را صرف خوردن نودل های آماده، ساندویچ های ترد و دیگر انواع مزخرف کرده ام. تنها سبزیجاتی که حتی می‌توانستم به آن فکر کنم. 

لیمو ترش...
ما را در سایت لیمو ترش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : اصل بازی مردانه بازدید : 77 تاريخ : شنبه 5 آذر 1401 ساعت: 9:31

آرشیو مطالب

خبرنامه